گفتوگو ریشه در یک نیاز جمعی و اجتماعی دارد
سیدحسین حسینی؛ عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

نیاز به گفتوگو از احساس جمعی بودن و اجتماعی بودن میآید. از آنجایی که انسان موجودی جمعی است، این گفتوگو در او ریشه کرده است به همین دلیل چون انسان موجودی اجتماعی است، نیاز به گفتوگو دارد. اگر بشریت و انسان منفرد بود، به صورت طبیعی نیاز به گفتوگو نداشت و تنها با خودش حدیث نفس میگفت. بنابراین میتوانیم اینگونه بگوییم که گفتوگو ریشه در یک نیاز جمعی و اجتماعی دارد. این نکته بسیار مهمی است. همچنین میتوانیم این را نیز بگوییم که اگر ما گفتوگو نداریم چون جامعه نداریم و اگر جامعه نباشد گفتوگو هم نیست. اینها دال و مدلولهای همدیگر هستند وقتی بپذیریم گفتوگو ریشه در یک نیاز جمعی دارد، در موقعیتی که گفتوگو را نمیبینیم میتوانیم نتیجه بگیریم که در آنجا جامعه وجود ندارد. هنگامی که مولفههای وحدت بخش اجتماعی وجود نداشته باشد، گفتوگو نیز نیست. هنگامی که گفتوگو مفقود باشد، جامعه نیز مفقود است. در اینجا یک پرسش پسینی به وجود میآید که با توجه به مطالعات فلسفی؛ آیا باید این ادعا را داشته باشیم که چون جمع اصیل است، گفتوگو نیز اصیل است؟ این پرسشی است که در مطالعات فلسفی و جامعه شناسی معرفت مورد بررسی قرار میگیرد. صاحبنظری به نام «مید» میگوید ذهن ماهیت دیالوگی دارد. این نوع تحلیلها را باید در جامعه شناسی معرفت دنبال نمود.
گفتوگو از گروه آغاز میشود، سپس جنبه عمومی پیدا میکند، بعد هم جنبه اجتماعی و در حلقه بعد حتی میتواند جنبه تمدنی پیدا کند. در حلقه ماوراء اینها نیز میتواند جنبه تاریخی هم داشته باشد. در همه این لایهها نیازمند گفتوگو هستیم.
اما وقتی وارد بحث گفتوگو میشویم؛ با چند واژه دیگر همطراز با گفتوگو روبرو هستیم. شما در تعریف گفتوگو با سه واژه دیگر یعنی دیالکتیک، دیالوگ و گفتمان هم روبرو هستید. اگر بخواهیم مفهوم گفتوگو و ضرب آن را در نیازهای اجتماعی فهم کنیم، باید به ادبیات مربوط به این حوزه که بخشی از آن مربوط به ادبیات مطالعات روش شناختی است ورود پیدا کنیم. این مرزها، مرزهای دقیق و مشخصی نیستند. بسیاری از این واژهها درهم نیز به کار رفتهاند. بسیاری معتقدند گفتوگو همان گفتمان است. برخی هم گفتوگو را با دیالوگ، یکی دانستهاند.
دیالکتیک تقریبا مرز مشخصی با گفتوگو دارد. دیالکتیک، یک سبک استدلالی است که در کارهای افلاطون قابل مشاهده است. بعدها در اندیشه برخی فیلسوفان آلمانی، مانند کانت، فیشته و هگل... هم دنبال شد. پس از آن نیز روش دیالکتیک هگلی مطرح شد و ما این واژه را معمولا از هگل داریم که آن را بسیار پیچیده کرد. اینکه هر تصور و اندیشهای ضد خود را در دل دارد. از تز آغاز میشود سپس آنتی تز آن را به وجود میآورد و سپس سنتز خود را. با این مفهوم خیلی کاری نداریم. مشکلی که ما در گفتوگوداریم، مرزبندی دیالوگ و گفتوگو است. یک عده دوست دارند گفتوگو را با دیالوگ یکی بدانند. یعنی میان دیالوگ و گفتوگو مرز روشنی قرار نمیدهند. دیالوگ تقریبا به معنای گفت و شنود است. اما گفت و شنودی که حول اندیشهها و افکار شکل میگیرد وقتی میگوییم درحال دیالوگ با یکدیگر هستیم، یعنی درباره یک بحث نظری گفت و شنود میکنیم. در لغت نیز معنای دیالوگ همین است. من فکر میکنم اشکالی ندارد دیالوگ و گفتوگو را یکی بدانیم اما در گفتوگو یک امری وجود دارد که در دیالوگ نیست. برای همین در اینجا میتوان یک مرزبندی قائل شد. در معنای عام، گفتوگو نوعی مذاکره و مواجه چند جانبه است.
دیالوگ از حیث فلسفی شاید نسبت به گفتوگو عامتر است. مثلا میگوییم جهان در یک دیالوگ همیشگی است. فلاسفه به ما اینگونه دیکته میکنند که دیالوگ برای جهان و انسان است و اجتناب ناپذیر است. اما گفتوگو گویا یک امر ارادی است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم درحال دیالوگ با خودمان و جهان هستیم. این شاید یک تفاوت کوچکی میان دیالوگ و گفتوگوباشد. از این رو دایره گفتوگو را میتوان، خاصتر و هدفمندتر دانست. گفتوگو با آحاد انسان و چندنفره و همراه با اندیشه خاصی است. «ادوارد دوبونو» در اهمیت گفتوگو میگوید گفتوگو ذهن را جلا میبخشد اما تنهایی مدرسه نبوغ است. یعنی بدون گفتوگو ذهن شکفته نمیشود اما برای نابغه شدن یک گوشه تنهایی نیز لازم است.
گفتمان اما، عامتر از گفتوگواست. یعنی ممکن است گفتوگوهای اندیشهورزانه و علمی به گفتمان تبدیل شوند و ممکن است هم تبدیل نشوند. گفتمان در دیدگاههای زبان شناسی یا روش تحلیل گفتمانی، به مثابه روش تعبیر شده است.
گفتمان میتواند به ایدئولوژی هم تبدیل شود. فوکو میگفت گفتمان همان شیوههای سخن گفتن درباره جهان و تجربه های اجتماعی است. گفتمان آن جایی است که مرز میان واقعیتها و زیست اجتماعی را پیدا میکنید. گفتمان ابزاری است که ما با آن درون واقعیتهای اجتماعی میرویم. یعنی نقش بیرونی پیدا میکند. سادهترین تعریف درباره گفتمان این است که دایره گفتمان وسیع تر از گفتوگو و دیالوگ است. گفتمان تبدیل به جریان اجتماعی میشود. مثلا میگوییم گفتمان عدالت، گفتمان پیشرفت یا توسعه. وقتی میگوییم گفتمان عدالت یعنی جریانی اجتماعی که در جامعه همه خواهان آن هستند.
به عقیده من اکنون در جامعه به دو سطح از گفتوگو نیاز داریم؛ هم گفتوگو علمی و هم گفتوگو فلسفی. اما هر دو نوع این گفتوگو آداب دارند.
اگر از مسائل سیاسی، اجتماعی و انگیزههای فردی بگذریم؛ یک بخش از دلایل اجتناب ما از گفتوگواین است که نمیخواهیم با یکدیگر به نتیجه برسیم. وقتی شما ارادهای برای به نتیجه رسیدن ندارید، طبعا بر سر هر میزی که برای گفتوگو بنشینید به نتیجه نخواهید رسید. اما در این میان عامل مهمتری هم وجود دارد و آن، در دست نداشتن روش، آداب و متد گفتوگو است. نمی دانیم چگونه با دیگری بر سر میز گفتوگو بنشینیم.گفتوگو، آداب روشی دارد نقد هم همین گونه است. وقتی ما روش نقد یک متن و اثر را در دست نداریم، نمیدانیم از کجا نقد را آغاز و آن را به کجا ختم کنیم. اجتناب از گفتوگو مثل اجتناب و ترس کسی است که رانندگی بلد نیست. گفتوگو آدابی دارد و اگر ما این آداب را بدانیم و رعایت کنیم، میتوانیم گفتوگو کنیم.
مشابهت فکری تا حدودی برای گفتوگو لازم است. اینکه در گفتوگو نیاز به مبانی مشترک فکری داریم تا بتوانیم از آنها برای حل اختلافات استفاده کنیم. نمیتوان هیچ نقطه اشتراک نداشته باشیم. مثلا برای گفتوگو حول یک واقعیت در جهان باید با طرف مقابل نقاط مشترک داشته باشیم تا بتوانیم گفتوگو را پیش ببریم و اگر بر سر هیچ مسئلهای وحدت نظر نداشته باشیم، طبیعتا گفتوگو شکل نمیگیرد. اما این سخن بدان معنا نیست که نباید اختلاف داشته باشیم. اگر اختلاف نباشد اصلا چرا برای حل مسئله، گفتوگو کنیم؟ از طرف دیگر میدانیم هیچ دو انسانی، وحدت به معنای عینیت در نظر و دیدگاه ندارند و همیشه تفاوتهایی است. نکته این است که بدانیم با چه روشی از مشترکات استفاده کنیم تا این گفتوگو به جایی برسد.
فکر میکنم این نیاز طبیعی انسان یعنی گفتگو، در دوره مدرن به دلیل شرایط خاص دولت_ملتها دو چندان شده است. جنبههای اجتماعی زندگی و حیات بشر قویتر شده بنابراین تمام نیازهای اجتماعی بشر فزونی پیدا میکند. فزونی نفوذ حاکمیتها و فزونی دست اندازی به امورات بشر بیشتر شده است. انسان در دوره جدید بیشتر درگیر با نظامهای اجتماعی است. از این رو هر چه درگیری و ارتباط و تعامل و تماس انسان با نظامات اجتماعی بیشتر شود از حالت تک بعدی و زندگی فردی خارج میشود. با وجود اینکه بشر هیچوقت زندگی فردی نداشته اما گویا در دوره جدید دیگر هیچ اثری از زندگی فردی در او وجود ندارد. همه جا بشر درگیر مسائل و حیات اجتماعی، ساختارهای اجتماعی، ساختارهای فرهنگی و سیاسی است. حتی وقتی انسان در پستوی خانه خود درحال عبادت است یا بر سر سفره درحال خوردن عذاست، باز هم در آنجا سایه ساختارهای اجتماعی بالای سر انسان معاصر است. لذا نیاز به گفتوگو، بیشتر و بیشتر شده است.
در ارتباط با آداب اولین مورد، تبیین و تعیین صورت مسئله است. ما در یک گفتوگوی علمی باید مسئله محور پیش برویم نه موضوع محور. وقتی میگوییم مسئله محور پیش برویم، منظور این است که یک مسئله مهم، مبنایی و ناظر به چالشهای اجتماعی پیش کشیده شود و بر آن مبنا جلو رویم. مثلا همین بحث عدالت اجتماعی؛ بگوییم در فلان مسئله و در فلان شهر چگونه میتوانیم این بعد از عدالت اجتماعی را رعایت کنیم؟ دقیقا باید مسئله، جزیی، خرد شده و متعین باشد. این چه فایدهای در گفتوگو دارد؟وقتی دو طرف گفتوگو دو مسئله مختلف دارند و بر سر یک مسئله معین بحث نمیکنند، گویا هر یک قرار است از سوال خودشان سخن بگویند و بر سر میز، به صورت عملی قرار نمیگیریم. مورد دوم، تبیین ادعای طرفین گفتوگو در پاسخ به پرسش است. بعضی وقتها بر سر یک میز مینشینیم اما فقط قصدمان جنگ و دعواست و سوال مشخصی نداریم. اصلا گاهی برای جنگ و دعوا هم نیست و با هم گفتوگو میکنیم اما چون سوال اصلی نداریم، به همین دلیل، به هیچ نتیجه مشخصی نمیرسیم. پس باید در قدم اول، سوالمان را در قالب یک گزاره مشخص کنیم. قدم سوم، مشخص کردن پاسخهاست چرا که از این طریق نقاط اشتراک و اختلاف معلوم میشود. در واقع در این کار تفاوت خطوط فکری طرفین گفتوگو مشخص خواهد شد. قدم چهارم، باید ببینیم لوازم منطقی ادعای طرفین چیست؟ یعنی لازمه سیاسی، اجتماعی و علمی ادعاها مشخص شود تا با این مرحله، مرزهای فکری به یکدیگر نزدیک یا دور شوند. قدم پنجم، ادله است. باید بگوییم دلیل و منابعمان برای پاسخها چیست. قدم ششم، بسیار مهم است. در اینجا میگوییم مبنا، اصول و پیش فرضها در طرح پاسخ و ادعای ما کدام است تا مرزها روشن و روشنتر شود. قدم هفتم تعیین روش بحث است. باید روشن شود که هر کدام از ما با چه روشی به حل این مسئله مبادرت کردیم. وقتی نوع روش تعیین شود، دیگر دچار آنارشی روشی و یا به عقیده من دچار پرش روشی نمیشویم. مثلا اگر مسئله بحث ما یک مسئله فلسفی باشد، روش هم باید یک روش فلسفی و استدلالی باشد. اگر قرار است در گفتوگو به نتیجه برسیم، باید با یک روش پیش برویم. مرحله هشتم در آداب گفتوگو ؛ نظم منطقی است. هر که در گفتوگو اصول را زیرپا بگذارد، آن فرد بیشتر از مدار گفتوگو علمی خارج شده است. یعنی هرگاه تشتت در سخنان هر یک از طرفیت گفتوگو یافت شود، آداب گفتوگوی علمی زیر پا گذارده شده است. اصل نهم عدول از مبناست. هر که بیشتر از مبانی خودش عدول کند؛ داور گفتوگو میتواند اخطار عدم رعایت اصول را به او بدهد. همچنین مرحله دهم مسئله رعایت آداب اخلاقی نیز در میان است. در یک گفتوگوی علمی، رعایت آداب اخلاقی لازم است. اینکه دورغ پراکنی، توجیه، افترا و تهمت نداشته باشیم. و از شروط دیگر تلاش برای دور بودن از مغالطه و سفسطه است و البته آداب دیگری هم در جای خود وجود دارد که اخیرا در یادداشت شیوه های فاقد روشبه آن اشاره کردم و در کانالم و روزنامه آفتاب یزد منتشر شده است.
ما امروز به خصوص؛ در جامعه علمی خودمان به یک گفتوگوی علمی با رعایت شروط آن نیاز داریم. در جامعه علمی روا نیست که گفتوگوهای ژورنال داشته باشیم. گفتوگوی ژورنال برای روزنامه و محافل خبری است. در گفتوگوهای سیاسی، اجتماعی و ژورنال هم باید آداب گفتوگوی علمی رعایت شود اما شرط ضروری نیست. اما جای گفتوگوهای علمی در مجامع علمی است ولی میبینیم که این امر در حوزهها و دانشگاهها آنچنان که باید، اتفاق نمیافتد چرا که این شرایط و آداب در آن گفتوگوها رعایت نمیشود.
گفتوگوی فلسفی نیز نوعی گفتوگوی علمی است. اما تاکید من درباره اهمیت گفتوگو به این دلیل است که معتقدم؛ امروز بسیاری از مشکلات و چالشهای جامعه ما ریشه فلسفی دارد. فیلسوف تعلیم و تربیت، فیلسوف علم، و فیلسوف جامعه شناس باید به میدان بیایند. همین حوادث و اتفاقاتی که امروز درحال تجربه آنها هستیم، به نظر من ریشهیابی فلسفی دارد.
گفتوگوهای علمی عاماند ولی گفتوگوهای فلسفی خاص هستند. گفتوگوی علمی شامل همه حوزه ها میشود. یعنی در دپارتمانهای اقتصاد، تاریخ و... میتوان گفتوگوی علمی شکل داد. اما گفتوگوی فلسفی متعلق به دپارتمان فلسفه است.
ما امروز بیش از گفتوگوهای علمی در روانشناسی، تاریخی، علوم اجتماعی و به طور کلی علوم انسانی؛ بهطور خاص به گفتوگوی فلسفی نیاز داریم. چرا که ریشه حل مشکلات امروز ما مطالعات فلسفی است. ما دچار آسیبهای فلسفی هستیم. حل مشکلات بیرونی جامعه ما، حلالهای فلسفی میخواهند چرا که ریشههای فلسفی دارند. مثلا همین عدالت اجتماعی وقتی سر رشته مسئله را بگیریم و جلو برویم؛ میبینیم حل آن با ارائه نظریه هایی متکثر در حوزه فلسفه سیاسی و متناسب با ایران امروز است.
گفتوگویی را گفتوگوی فلسفی میدانیم که دارای، سه مولفه عقلانی بودن، عمیق و بنیادی بودن، و کلینگری است. یعنی گفتوگوی فلسفی استدلالی است. همچنین یک گفتوگوی فلسفی با مسائل سطحی کار ندارد و چند جانبه به مسئله نگاه میکند. فیلسوف، سیستماتیک به مسائل نگاه میکند و نگاه او به مسئله در یک سطح باقی نمیماند. هیچوقت در حادثه متوقف نمیشود و از حوادث جزئی تاریخ، به کل تاریخ میرود. اگر هر گفتوگویی این سه اصل را رعایت کند، ما میتوانیم آن گفتوگو را گفتوگوی فلسفی بنامیم. همچنین از اصول دیگر گفتوگوی فلسفی پیشرو بودن است. گفتوگوی فلسفی اصیل باید ما را به یک تفکر جدید و رو به جلو ببرد. ویتگنشتاین میگفت اگر با خواندن کتابهای من از فکر کردن معاف میشوید، کتابهایم را نخوانید. امروز اگر درباره مسئلهای گفتوگوی فلسفی داشته باشیم، باید در پایان این گفتوگو به یک تفکر و اندیشه جدید رسیده باشیم. گفتوگوی فلسفی اصیل همچنین باید الگوی تفکر داشته باشد و نباید ما را سرگرم یا به تناقض برساند. مورد دیگر این است که گفتوگوی فلسفی باید روشن بینی کند و فضای فکری ما و جامعه را روشن کند نه اینکه بر ابهامات فکری ما بیفزاید بلکه تا حد ممکن، روشنکننده باشد. از همه مهمتر گفتوگوی فلسفی باید پا به پای نیازهای جامعه پیش برود. متاسفانه امروز از این مسئله رنج میبریم. یعنی دوره فلسفه برای فلسفه به سر آمده، همچنان که علم برای علم؛ بلکه باید برای حل مسائل جامعه باشد. ما در حوزه و دانشگاه به این آسیب دچاریم. بحثهای فلسفی مطرح میشود درباره کانت و دکارت و صدرا و سینا و غیره، اما به هیچ درد جامعه امروز ما نمیخورد و تنها سرگرمی ذهنی هستند.. بنابراین ما باید به سمت نقد نظریهها و نقد علمی دیدگاهها برویم و این کاری است که در گفتوگوی فلسفی انجام میشود.
منبع - دفتر مطالعات فرهنگی جهاد دانشگاهی
ایسنا (16/08/1401)، قالب: گفتو گو
نظر شما :