تجربه خوانی (۳) با پیشکسوت فرهنگی "محمدرضا روستایی" (معاون فرهنگی سابق جهاد دانشگاهی خوزستان)

انسان‌ها هر چه به همدیگر نزدیک بشوند تعارضشان با دیگران کمتر می‌شود

محمدرضا روستایی، (معاون فرهنگی سابق جهاد دانشگاهی خوزستان)
۳۰ آبان ۱۴۰۱ | ۱۴:۱۰ کد : ۵۰۸۵۱ آموزش راهبردی
انسان‌ها هر چه به همدیگر نزدیک بشوند تعارضشان با دیگران کمتر می‌شود

بسم الله الرحمن الرحیم
محضر جناب روستایی خیرمقدم عرض می‌کنم. دهه اول انقلاب دهه‌ای بود که جنب و جوش خاصی در دانشگاه‌ها شکل گرفت برای این که گفتمان انقلاب اسلامی و فضایی که مورد نظر امام (ره) بود در دانشگاه‌ها رواج پیدا کند. جهاد دانشگاهی متاثر از همین رویکرد متولد شد و دستور کارهای جدی را در این حوزه عهده‌دار شد. یکی از موضوعات مهمی‌که در گام دوم انقلاب اسلامی نیاز داریم بدان بپردازیم تجربیاتی است که در گام اول با آن مواجه بودیم. حضرت آقا، در بیانات اخیرشان در گردهمایی فرماندهان دفاع و مقاومت اشاره داشتند که مسئولیت همه است که پیشکسوتان را ارج نهند و نقش و جایگاه آن‌ها را مورد توجه قرار دهند. لذا این برنامه از این منظر هم قابل توجه است که ما باید در حوزه فرهنگی همواره به نیروهای پیش-کسوت¬مان توجه لازم را داشته باشیم. نکته دیگری که قدیم‌تر به آن اشاره کردند این بود که باید به وضعیت گذشته¬ی دانشگاه‌ها پرداخته شود. از این لحاظ که اتفاقاتی که در دانشگاه‌ها افتاده باید مجددا مرور شود. از موضوعاتی که در همان جا اشاره می‌کنند توجه به نیروی انسانی است یعنی بحث پرداختن به این که چه آدم‌هایی آمدند، چه کارها و چه فعالیت‌هایی انجام دادند. لذا از این منظر هم به عنوان یک مسئولیت در حوزه فرهنگی این مهم را احساس می‌کنیم. ان شاء الله این تجارب بتواند در مسیر کارها و فعالیت‌های جهاد دانشگاهی کمک رسان باشد.

آقای دکتر رحیمیان
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر عزیزم جناب آقای روستایی حقیقتا از جهادگران دوست‌داشتنی عرصه فرهنگی بودند و هستند. کسانی که عمری را در عرصه فرهنگ می‌گذرانند و کسانی که از عرصه فرهنگ شناخت دارند بعید می‌دانم این عرصه را بر سایر عرصه‌های فعالیتی ترجیح ندهند. شاید هم دلیلش این باشد که عرصه فرهنگ یک عرصه تاثیرگذار با تاثیرگذاری عمیق و ماندگار است و این که موضوع و مخاطبش انسان است. سرمایه حوزه فرهنگ، انسان‌ها، فعالان، مدیران و کارشناسان فرهنگی¬ست. حرکتی که دوستان عزیز ما در دفتر مطالعات شروع کرده‌اند در واقع پاسداشت و گرامی‌داشت این عامل تاثیرگذار در حوزه فرهنگی¬ست.
متن کلیپ: محمد رضا روستایی 63 سال پیش در یک روز پاییزی(27 مهر) در شهر آبادان به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در همان شهر به پایان رساند و در سال 57 برای ادامه تحصیل به دانشگاه جندی شاپور اهواز که بعد از انقلاب نامش به شهید چمران تغییر یافت، وارد شد. مدتی بعد با وقوع انقلاب اسلامی و شروع انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها، روستایی به آبادان بازگشت و با عضویت در بسیج تا قبل از شروع جنگ به پاسداری از مراکز حساس در مقابل خرابکاری‌های ضد انقلاب پرداخت. روحیه وطن‌دوستی و شور انقلابی روستایی بعد از تجاوز رژیم بعث او را به شرکت در دفاع مقدس کشاند و علی رغم مهاجرت و آوارگی خانواده‌اش سه سال در جبهه‌های حق علیه باطل به عنوان مسئول تسلیحات بسیج آبادان از مرزهای مقدس این سرزمین دفاع کرد و در این حماسه آفرینی طی مرحله دوم عملیات آزادسازی خرمشهر به شدت مجروح شد. روستایی در سال 61 با یکی از خواهران بسیج پیمان زناشویی بست که حاصل این ازدواج دو دختر، دو پسر و یک نوه سه ساله است. بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها روستایی در رشته تاریخ به تحصیلاتش ادامه داد و سال 65 فارغ التحصیل شد و در همان سال به عضویت جهاد دانشگاهی واحد خوزستان درآمد.


 مسئولیت‌های روستایی طی 32 سال فعالیت جهادی:
*   نماینده جهاد دانشگاهی در شورای آموزشی دانشکده ادبیات دانشگاه شهید چمران
*   مسئولیت انتشار نشریه‌ای با عنوان «بیان»
*   مسئول گروه علوم انسانی جهاد دانشگاهی در بخش طرح و تحقیقات
*   مسئول شاخه علوم انسانی در دفتر مرکزی و تخصیص بودجه سایر طرح‌ها
*   مدیر اجرایی معاونت فرهنگی واحد خوزستان
*   عضو شورای فرهنگی دانشگاه شهید چمران و دانشگاه پزشکی جندی شاپور
*   مدیر فرهنگی دانشگاه شهید چمران
*   مدرس موسسات آموزش عالی در رشته‌های مختلف
*   مسئول روابط عمومی جهاد دانشگاهی خوزستان
*   دبیر شورا و رئیس دفتر ریاست سازمان جهاد دانشگاهی
*   و بالاخره چهارده سال فعالیت فرهنگی در سمت معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد خوزستان
روستایی در سال 1395 به درجه رفیع بازنشستگی نائل شد. وی که هم اکنون با بیماری سختی دست و پنجه نرم می‌کند بیشتر اوقات خود را در کنار خانواده به مطالعه، نویسندگی و سرودن شعر می‌گذراند که درهمین جا آرزوی صحت، سلامت و شفای عاجل برای این همکار عزیزمان را داریم.
آقای جانی پور
جناب آقای روستایی! لطفا در خصوص نحوه آشنایی¬تان با جهاد دانشگاهی، علت و چگونگی جذبتان و ویژگی‌هایی که جهاد دانشگاهی داشت که شما جذب جهاد دانشگاهی شدید، مهم‌ترین چالش‌های دوران خدمتتان، مهم‌ترین برنامه‌هایی که در سال‌های خدمتتان در معاونت فرهنگی انجام دادید، مهم‌ترین و شاخص‌ترین برنامه‌های فرهنگی که شما خودتان مبدع و بنیان‌گذار آن بودید. تعامل شما با دانشجویان و دانشگاه و سایر عرصه‌های فرهنگی توضیحاتی ارائه بفرمائید. نسل جدیدی از جوانان عرصه فرهنگ جهاد دانشگاهی الان سکان¬دار معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی هستند. تجربیات شما برای آن‌ها و حتی ما خیلی ارزشمند خواهد بود.
آقای روستایی
 بسم الله الرحمن الرحیم
سال 57  قبل از پیروزی انقلاب دانشجوی دانشگاه جندی شاپور شدم. آن موقع در رشته اقتصاد دانشجو شدم. با آن حال و هوایی که انقلاب داشت، گروه‌های مختلف در دانشگاه از جمله گروه‌های مختلف مارکسیستی، سازمان مجاهدین، اُمتی‌ها، پیکاری‌ها و خیلی کسان دیگر در دانشگاه¬ها حضور داشتند. من هم به عنوان یک بچه مسلمان وقتی وارد دانشگاه شدم جذب انجمن اسلامی ‌دانشگاه شدم و وارد درگیری‌های سیاسی شدم. این عضویت ادامه داشت تا درگیری‌ها منجر به انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه شد و خیلی از دانشجوها به محل زندگیشان برگشتند. من هم برگشتم آبادان و عضو اولین دوره بسیج شدم و بعدها به عنوان ذخیره سپاه خدمت کردم(البته همچنان بسیجی بودم) تا این که سال 61 همان جا ازدواج کردم و سال 62 پس از بازگشایی دانشگاه‌ها و تولد اولین فرزندم به دانشگاه برگشتم، تغییر رشته دادم و رشته تاریخ را انتخاب کردم و مجددا عضو انجمن اسلامی شدم. آقای نجف رضایی(الان دکترای ادبیات و بازنشسته هستند) از مشوقان من برای جذب در جهاد دانشگاهی بودند. در آن زمان آقای دکتر رحیم چینی¬پرداز دبیر شورای جهاد دانشگاهی بودند(جهاد دانشگاهی تا سال‌ها به شکل شورایی کار می‌کرد و ریاستی نبود و بعدها به شکل ریاستی درآمد) و آقای دکتر کلانتر هرمزی از بچه‌های انجمنی جهاد دانشگاهی خوزستان معاون بخش طرح و تحقیقات بودند. آن موقع به معاونت¬های جهاد دانشگاهی، بخش می¬گفتند. مثلا بخش طرح و تحقیقات، بخش فرهنگی که بعدها به معاونت فرهنگی و معاونت پژوهشی تبدیل شدند. چون آن موقع فضای دانشگاه به گونه‌ای بود که تقریبا نشریه‌ای وجود نداشت یا بعضا مقاله‌هایی که بعضی از اساتید داشتند هیچ جایی برای نشر آن نبود خیلی از نشریات خوابیده بود، انتشارات دانشگاه خوابیده بود و ولعی برای آگاهی از اخبار دانشگاه، وجود داشت. در کنار یکی از برادران عزیزم (آقای سید مرتضی افته که الان دکترای اقتصاد است) مسئولیت نشریه‌ای به نام «بیان» را به عهده گرفتم. ما 8-7 شماره از این نشریه را درآوردیم و مورد استقبال قرار گرفت تا این که توسط آقای مهندس شکرالله¬زاده(که به جای آقای چینی‌پرداز دبیر شورای جهاد شده بود) به عنوان مسئول گروه علوم انسانی جهاد در معاونت پژوهشی یا همان بخش طرح و تحقیقات منصوب شدم. من تقریبا بین سال 63-64 تا تقریبا 69-68 مسئول گروه علوم انسانی بودم و به اتفاق دوستان طرح‌هایی را به دفتر مرکزی ارائه می‌کردیم. خود من هم طرح ناتمامی تحت عنوان فهرست مقالات نظامی ‌در 17 نشریه کشوری داشتم. در ارتباط با این طرح، بیش از 11 هزار برگه یادداشت از صدها نشریه و مجله نظامی و فنی و تکنولوژیک تهیه کردم.
سال 69-68 برای ادامه تحصیل در تهران دانشگاه تهران، بورسیه جهاد دانشگاهی شدم. دو سالی که در تهران بودم خدمت آقای دکتر قبادی، مسئول گروه علوم انسانی جهاد دانشگاهی بودم و مسئولیت شاخه تاریخ آنجا را به عهده داشتم و در حالی که زن و دو بچه کوچک را در اهواز تنها گذاشته بودم، در تهران کار می‌کردم، درس می‌خواندم، و طرح تحقیقاتی انجام می‌دادم. سال 72 که درس تمام شد برگشتم اولین کاری که کردم این بود که ریلم را تغییر دادم. آن موقع معاونت فرهنگی جهاد آقای دکتر دادخواه بودند ایشان آمد و پیشنهاد کرد که بیا با ما کار بکن. من هم علاقه‌مند بودم که با ایشان کار بکنم. یک سال به عنوان مدیر فرهنگی ایشان کار کردم. بعد از یک سال دیدم ایشان چون عضویت دانشگاه را پذیرفته بودند و هیئت علمی الهیات شده بودند اصرار کردند که شما باید معاون فرهنگی بشوید. در رودربایستی، معاونت را گردن ما گذاشتند.
 دوستان توجه داشته باشند آن موقع محیط دانشگاه به خاطر تکثر فرهنگی و سیاسی و فکری که در آن وجود داشت واقعا محیط سرزنده‌ای بود. بنابراین گرفتن پست یا مسئولیتی به نام معاونت فرهنگی واقعا مسئولیت سنگینی بود. آقای دکتر دادخواه یکی دو سه بار من را در کنار خودش برد در شورای فرهنگی دانشگاه شهید چمران که آشنا بشوم. می‌دیدم یک جور احساس بیگانگی بین حوزه فرهنگی و شورای فرهنگی دانشگاه وجود دارد. احساس می‌کردم که این‌ها با یک دید دیگری به بچه‌های جهاد دانشگاهی نگاه می‌کنند. فکر می‌کنند این‌ها برج عاج نشین‌هایی هستند که هیچ احساسی نسبت به انقلاب و دفاع مقدس ندارند ولی به مرور که آشنا شدند دیدند که معاون فرهنگی جهاد در جبهه حضور داشته و بچه مسلمانی است که نماز می‌خواند. این¬ها باعث شد که احساس نزدیکی بیشتری کنند. این تجربه خود من بود که انسان‌ها هر چه به همدیگر نزدیک بشوند آن تعارضی که حس می‌کنند با دیگران دارند کمتر می‌شود.
شاکله جهاد دانشگاهی را بچه‌های انجمن اسلامی ایجاد کردند. من سال 65  عضو جهاد دانشگاهی شدم. جهاد دانشگاهی سال 65 در مدیریت دانشگاه شریک بود. از سال 65 چون دانشگاه‌ها از شرایط اضطراری عبور کردند با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی مدیریت دانشگاه‌ها به خود دانشگاه‌ها و هیئت امناها واگذار شد و به جهاد گفتند شما مسیر خودت را که شورای انقلاب فرهنگی تعیین کرده ادامه بده. یکی از جاهایی که کارکرد زیادی داشت معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی بود. در واقع بار اصلی جهاد دانشگاهی بر دوش معاونت فرهنگی بود. معاون فرهنگی که در شورای دانشگاه علوم پزشکی و یا در دانشگاه شهید چمران شرکت می‌کرد صرفا کارگزار امور فرهنگی نبود بلکه نماینده¬ی مواضع سیاسی جهاد هم بود.
ما کانون‌های مختلفی از جمله کانون گردشگری، کانون فیلم، کانون موسیقی، و کانون شعر و ادب داشتیم. دانشجوها خیلی تشنه دیدن فیلم‌ها بودند ما فیلم‌ها را ادیت می‌کردیم و قسمت‌های نامناسبش را حذف می‌کردیم. حالا اسمش را می‌گذارند سانسور. کانون شعر و ادب¬مان 8 سال تمام سه شنبه‌ها یک ساعت خاصی در آمفی تئاتر دانشکده کشاورزی برقرار بود و محل حضور تمام شعرای اهواز بود. از بعضی از شعرای کشوری از قبیل سعید داد و دکتر بهروز یاسمی دعوت می‌کردیم. سعید داد مسئولیت کانون را به عهده داشت و آقای یاسمی هم مسئول شعر بودند و هم نقد شعر می¬کردند. یعنی اشعار دانشجوها را مطالعه می‌کردند، بعد اجازه می‌دادند دانشجویان شعرهایشان را بخوانند.


 کار آموزشی و علمی استرس‌زا است. با دیدن فیلم در کانون فیلم یا حضور در کانون موسیقی، کلاس‌های خوشنویسی، کاریکاتور، عکاسی یا کانون شعر و ادب، این استرس‌ها تخلیه می‌شد. جهاد به رغم کمکی که به بالندگی فضای دانشگاهی می¬کرد از هر دو جناح سیاسی کشور ضربه خورد؛ هر کسی می‌آمد اولین کارش قیچی کردن دست و بال جهاد بود. روسای دانشگاه¬ها به رئیس جهاد فشار آوردند که این فعالیت‌ها را تعطیل کنید چون ما مکان مربوطه را نیاز داریم. به همین خاطر آرام آرام فتیله‌¬ی فعالیت¬های جهاد پایین کشیده شد.
حتی نهاد نمایندگی رهبری که در ابتدا محل استقرارش را جهاد تهیه کرده بود برای برنامه¬های جهاد محدودیت ایجاد می¬کرد و به ما می‌گفتند شما برای چه این برنامه‌ها را اجرا می‌کنید؟ آن¬ها معتقد بودند امور اجرائی مذهبی مال خودشان است، و به ما می¬گفتند شما برای چه دخالت می‌کنید؟ یا موقع حضور دانشجویان در سالن تئاتر صدای اذان را در سالن پخش می¬کردند و به این بهانه¬¬که موسیقی حرام است و دانشگاه محل موسیقی نیست کانون موسیقی را هم تعطیل کردند. یکی از کانون‌های فعال ما کانون قرآن بود که جهاد 20 دوره مسابقات قرآنی را در این چارچوب برگزار کرده بود. فعالیت این کانون را هم به معاونت دانشجویی دانشگاه واگذار کردیم.
ما به مسئولان جهاد دانشگاهی می‌گفتیم پیشانی جهاد در مواجهه با دانشگاه، معاونت فرهنگی است. بنابراین باید به فرهنگی کمک بکنید ولی متاسفانه به معاونت فرهنگی به عنوان یک بخش هزینه¬زا نگاه می¬شد. بنابراین ما هم از داخل تحت فشار بودیم هم از بیرون. روسای دانشگاه‌ها به جای این که بودجه در اختیار ما بگذارند صرف نهادهایی از قبیل نهاد نمایندگی و بسیج می¬کردند چون به آن‌ها نیاز داشتند. تنها چیزی را که من در بچه‌های معاونت فرهنگی جهاد می‌دیدم و سعی می‌کردم آن را زنده نگه دارم انگیزه‌هایشان بود. بچه‌های فرهنگی با انگیزه و عشق و علاقه به کارهایشان می‌چسبیدند و انجام می‌دادند و علی‌رغم تمام مشکلاتی که وجود داشت(مشکلات مالی، نبودن ابزار، تنگ شدن فضاها، بسته شدن بسیاری از کانون‌ها) کارها را به خوبی جلو می¬بردند. در اواخر دهه¬ی هفتاد(1378) خبرگزاری دانشجویان در دفتر مرکزی راه اندازی شد(که البته من صادقانه بگویم موافقش نبودم) چون مشکلات زیادی داشتیم. از طرفی افتتاح اولین دفتر استانی ایسنا در خوزستان با آن همه مشکلات و تصور این¬که خبری که ما ارسال می¬کنیم را همه¬ی دنیا می‌توانستند ببینند ترسناک بود، ولی یکی از نعمات این خبرگزاری در جهاد دانشگاهی این شد که بدنه دانشجویی را به جهاد متصل کرد، یعنی ما با استفاده از موسسات آموزش عالی¬ای که داشتیم بچه‌های آن¬جا را وارد می‌کردیم، برایشان دوره آموزشی به عنوان خبرنگار و عکاس می‌گذاشتیم و در سرویس‌های مختلف سامان می‌دادیم. وجود خبرگزاری‌ها(ایسنا و بعدا ایکنا) خون تازه‌ای را به جهاد تزریق کرد. رئیس جهاد دانشگاهی خوزستان آقای دکتر علوی که دانشجوی موسسه آموزش عالی بودند، اولین خبرنگار ساعتی ما هم بودند. بعد از فارغ التحصیلی خبرنگارمان شد. سپس دبیر سرویس، بعدتر سردبیر شد. در ادامه معاون فرهنگی شد و الان هم ریاست جهاد هستند. می‌خواهم بگویم با ایسنا و بعد خبرگزاری قرآنی ایکنا[به عنوان کانال عضوگیری] تا حدی بدنه دانشجویی جهاد را ترمیم کردیم.
 به دوستان جوانم توصیه کنم اگر به معاونت فرهنگی آمده‌اند باید با عشق و علاقه و انگیزه آمده باشند. اگر آمده‌اند که به عنوان سکوی پرش به آن نگاه بکنند موفق نخواهند شد. فقط عشق و علاقه و انگیزه هم کافی نیست. کسی که معاون فرهنگی می‌شود باید صاحب سبک باشد، اهل مطالعه باشد، تاریخ، فرهنگ، تمدن اسلامی و مردم خودش را بشناسد. اگر اهل مطالعه نباشد نمی‌تواند کارش را پیش ببرد. به دفتر مرکزی هم توصیه‌ام این است که کار ستادی بکند و کار صف را بسپرد به معاونین¬اش در استان‌ها و البته بودجه، را هم از نظر دور ندارد که همه را دچار مشکل خواهد کرد.
اقای دکتر محمدی فام:
فی البداهه عرض شود: از غصه جدا و غرق شادی باشی/ مانند همیشه فوق عادی باشی/ یک عمر جهاد کردی ان شاء الله/ تا آخر عمر هم جهادی باشی..

 


نظر شما :