نشست مطالعاتی "افول آمریکا و نظم نوین جهانی"
آمریکا نمیتواند مدعی حقوق بشر باشد
دکتر فؤاد ایزدی (عضو هیات علمی دانشگاه تهران)، دکتر ابوذر گوهری مقدم (معاون بینالملل مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری)

آقای کلانترمهرجردی
در دوران معاصر یک سری متغیرها و مولفهها در عرصه سیاست بینالملل تعریف شده که بعضا علی رغم اصالتی که دارند به ابزاری در مجامع بینالمللی(به خصوص با دست برتری که دولتها و ابرقدرتهایی چون آمریکا در آن مجامع دارند) تبدیل شده اند. یکی از این مولفهها حقوق بشر است. حقوق بشر میتواند در ارتقاء وضعیت انسانی جوامع مورد استفاده قرار بگیرد ولی به دلیل دست برتری که قدرتهای بزرگ بالاخص آمریکا داشتهاند به بیراهه رفته است. جمهوری اسلامی ایران بر اساس سیاستهای خود و متاثر از این موضوع، ضمن تایید اصالت آن تلاش کرده در این عرصه گامی فراتر از وضعیت انفعال برداشته و به حوزه فعال روی بیاورد. جمهوری اسلامی ایران جزو کشورهایی است که ابتکار عمل را در این زمینه به دست گرفته و تلاش کرده رویکرد کشورهایی از جمله آمریکا را به چالش بکشد. در حوزه ساختاری هم متاثر از موضوع حقوق بشر، ستادی شکل گرفته است. امروز که در آستانه هفته دوم تیرماه هستیم و به عنوان هفته حقوق بشر آمریکایی نام گرفته خدمت شما هستیم تا بتوانیم این موضوع را به صورت دقیقتر تبیین بکنیم. ان شاء الله بتوانیم با توجه به رسالت و اهداف جهاد دانشگاهی در حوزه فرهنگی از یافتههای این نشست بهره ببریم.
آقای گوهری مقدم
بسم الله الرحمن الرحیم
در باب افول آمریکا از چند زاویه و منظر میشود صحبت کرد. ابتدا لازم است نشانههای افول را بیان بکنیم. مرجع سخن ما هم عمدتا منابع آمریکایی هستند زیر ارجاع به مبانی و حرفهایی که خودشان درباب افول آمریکا میزنند به لحاظ علمی مستندتر است. در ابعاد مختلف خود آمریکاییها اذعان دارند که آمریکا در یک روند رو به افول قرار دارد. وقتی هم صحبت از افول آمریکا میکنیم. اولا و به ذات آمریکا را با خودش مقایسه میکنیم. نکته دوم هم این که افول غیر از فروپاشی است و ما صحبت از مقدمات این فروپاشی میکنیم یعنی هر چند ممکن است نسبت به خیلی از کشورهای دیگر همچنان جلو باشند ولی در عمل در مقایسه با خودشان این افول کاملا مشهود است.
اولین بحث شاید بحث توانمندی نظامی است. براساس گزارش کمیسیون راهبردی دفاعی که خود آمریکاییها آن را منتشر میکنند به شکل دورهای توان نظامی خودشان را ارزیابی میدهند، صراحتا میگویند که مزیتهای نظامی آمریکا در مقایسه با رقبا در حال فرسایش است و آمریکاییها مانند گذشته توانایی کسب پیروزی و مدیریت تبعات حملاتی که در دنیا در بخشهای مختلف انجام میدهند را ندارند. مثال بارز آن تحولات اخیر افغانستان بود به لحاظ اسناد امنیت ملی، آمریکاییها به طور سنتی طراحی کرده بودند که همزمان بتوانند در دو جنگ درگیر و در هر دو جنگ هم پیروز بشوند، اما امروزه میگویند دیگر توان جنگیدن همزمان در دو جنگ را ندارند و نهایتا می¬توانند یک جا بجنگند و یک جا جلوی جنگ یا بحران را بگیرند، ولی درواقع بیشتر آمریکاییها به دنبال بازدارندگی و فرسایش رقبا هستند و از این جهت هم نشانههای افول آمریکا را شاهد هستیم. به لحاظ تسلیحات و تجهیزات خصوصا در تسلیحات هستهای هم فرسوده هستند. 40 سال است هیچ بازسازی خاصی در عرصه سلاح هستهای، زیردریاییها، ناوگان، بازسازی ارتش، و پرسنل نداشتهاند.
امروز در حوزه سیاسی، همه مسائل آمریکا اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی به طرز عجیبی سیاسی و امنیتی شده است. مثلا ، بحران کرونا که در آمریکا اتفاق افتاد به طور تاریخی در آمریکا تبدیل به یک مساله سیاسی شد.
در حوزه اجتماعی هم این دو قطبی شدید را در فضای اجتماعی آمریکا میبینیم. عدم اتفاق نظر حزبی در حوزههای مختلف اساسی، نارضایتیهای اجتماعی، ظهور جریانهای افراطی چپ و راست که باعث ظهور فردی مانند ترامپ شد، اوج افول آمریکا از این حیث است.
در بعد اقتصادی بعد از روی کار آمدن آقای بایدن خصوصا در چند ماهه اخیر بسیاری از شاخصها از جمله رشد نابرابری اقتصادی، کسری بودجه، و تورم بیسابقه، وضعیت نامناسبی داشته است و بسیاری از ساختارها و نظامهای مالی در آمریکا دچار بحران شده است.
از منظر قدرت نرم، آمریکا آن جایگاه گذشته را ندارد و الهام بخش نیست. ادعای تقلب توسط خود رئیس جمهور مستقر آمریکا و حوداثی که بعد از آن اتفاق افتاد جایگاه آمریکا را در چشم جهانیان متزلزل کرده است.
بحث بعدی علل افول است. عدهای معتقدند رشد کشورهای رقیب باعث افول آمریکا شده است و گرنه آمریکا دارد روند طبیعی خودش را انجام میدهد. در مقابل، عدهای مثل فرانسیس فوکویاما معتقدند افول آمریکا بیش از این که ناشی از رشد رقبا باشد ناشی از ناکارآمدی نهادهای آمریکایی است. آنها در واقع کارکرد خودشان را از دست دادهاند و باعث شده که عملا هویت آمریکایی تضعیف شود. البته عقلای آمریکایی هم بر این نکته تاکید دارند تا جایی که به دولتها هم سرایت میکند. فردی مثل اوباما در واقع شعار nation building at home (دولت- ملتسازی در داخل) را مطرح میکند. اوباما معتقد است آمریکا تعهدات بینالمللیاش را افزایش داده است و حالا باید بیاید امور داخلی کشور را تقویت کند. آقای ترامپ با تمام انتقاداتی که به او میشود شعار America First را مطرح میکند این «آمریکا فِرست» همان nation building at home است.
جامعه آمریکا زمانی افتخار میکرد که شبیه «کوزهی در هم جوش» یا «melting pot» است و همه را در خود جذب و هضم میکند ولی در حال حاضر توان جذب و هضم رویکردهای مختلف، سلیقهها، و نژادهای گوناگون را از دست داده و به سمت نوعی رادیکالیسم در ابعاد مختلف پیش میرود.
پیامدهای افول آمریکا برای نظام بینالملل و جمهوری اسلامی
افول قدرت آمریکا به این مفهوم نیست که آمریکا آن اراده و قابلیت ایجاد تهدیدش را برای بازیگران بینالمللی از دست داده است. اتفاقا برعکس، آمریکاییها وقتی این شرایط را در داخل میبینند تلاش میکنند رفتار تهاجمی از خودشان نشان بدهند. آمریکاییها به لحاظ نظری دنبال این هستند که شرایط جدید نظام بینالملل را مفهومسازی بکنند، و نظم بینالمللی جدید را به نحوی مدیریت بکنند که منافع¬شان را تامین بکنند. در داخل سعی میکنند خودشان را تقویت کنند و از طریق کاهش تغییرات بینالمللی، منابع را به شکل بهینه در جاهایی که نیازمند سرمایهگذاری بیشتر است تمرکز بدهند. از آن طرف هم کشورها از جمله جمهوری اسلامی باید از این فضا استفاده بکنند و جایگاه خودشان را مشخص کنند. اگر ما جایگاه خودمان را به لحاظ استراتژیک، و ژئوپلیتیک نسبت به قدرتهای نوظهور بینالمللی مثل چین مشخص نکنیم(یعنی تثبیت جایگاه، وابسته¬سازی قدرتهای نوظهور به توان عملیاتی، منابع، و نفوذ جمهوری اسلامی در عرصههای مختلف)، در یکی دو دهه آینده با چالشهایی مواجه میشویم.
سؤال: یعنی ممکن است اگر تعریف دقیقی از جایگاه خود نداشته باشیم چین هم روزی برای ما نقش آمریکا را بازی کند؟
آقای گوهری مقدم: عرض من این است که در یک فضای تعاملی با قدرتهای بینالمللی شما هم میتوانید بخشی از برنامه کشورهای نوظهوری مثل چین را تغییر و یا جهت بدهید ولی وقتی قدرت چین تثبیت شد این تغییرات خیلی سخت خواهد شد. لذا دلیلی هم ندارد که ما بخواهیم چنین تقابلی را نسبت به کشوری که قطعا جایگاه آمریکا را برای ما ندارد ایجاد بکنیم اما عرض من این بود که نیاز دارد به یک طراحی کلان. یعنی شما این را باید در برنامه توسعه خودتان ببینید، در سندهای کلان خودتان ببینید و در واقع شکل هم بدهید.
آقای کلانتر مهرجردی: خدمت جناب آقای دکتر فواد ایزدی هستیم. تفاوت ایشان با آقای دکتر گوهری مقدم این است که تجربه زیستهای در آمریکا داشتهاند. یعنی مدتی را در آمریکا سپری کردهاند، جامعه آمریکا را از نزدیک مشاهده کردند و به خوبی میتوانند وضعیت و شاخصهای جامعه آمریکا را در این نشست برای ما تبیین کنند. مقام معظم رهبری اشاره کردند که دولت آمریکا علی رغم همه ظلمها و جنایتهایش در عرصه داخلی و بینالمللی همواره در زمینه حقوق بشر به صورت یک مدعی ظاهر شده و ما هم انتظار داریم که در این نشستها بتوانیم با دادههای دقیق از جامعه آمریکا او را در جایگاه متهم بنشانیم. هدف از بحث حقوق بشر آمریکایی این است که این کشور نمی¬تواند مدعی حقوق بشر باشد.
آقای فواد ایزدی
بسم الله الرحمن الرحیم
پوستر نشست، دو بخش داشت یکی افول آمریکا و دیگری نظم نوین جهانی. من پیرامون نظم نوین جهانی صحبت میکنم. در این رابطه این سوال مطرح است که دنیا دارد به چه سمتی میرود؟ بعد از جنگ جهانی دوم بین 1945-1946 تا سال 1990-1991 میلادی ما یک نظم دو قطبی داشتیم که طی حدود 45 سال دوام داشت. بعد از فروپاشی شوروی عدهای معتقد هستند که نظم تک قطبی شد. یعنی هژمونی آمریکا حاکم شد و آمریکا تنها ابرقدرت بعد از فروپاشی شوروی شد. بعضی هم معتقدند نظم آمریکایی هیچ وقت شکل نگرفت. آنهایی که معتقدند نظم آمریکایی شکل گرفت غالبا میگویند این نظم تا سال 2007-2008 (حول و هوش بحران اقتصادی که آمریکاییها داشتند) ادامه پیدا کرد و بعد جایگاه آمریکا به تدریج افول کرد. سوالی که مطرح است این است اگر نظم آمریکایی شکل گرفت چرا 18-17 سال بیشتر طول نکشید؟ در جواب این سوال کارشناسان چند دلیل میآورند: دلیل اول شکست پروژه جهانیسازی یا جهانیشدن است. نتیجهی شکست پروژه جهانیسازی، ظهور ادبیات ملیگرایی اقتصادی توسط بعضی از سیاستمداران در کشورهای غربی از جمله ترامپ در آمریکا بود. یکی از شعارهای اصلی ترامپ خروج از پیمانهای اقتصادی دولتهای قبلی بود که سبب شده بود کارخانههای آمریکایی به آسانی از این کشور به قصد یافتن نیروی کار ارزان خارج شده شوند. در انگلیس رای آوردن برگزیت متاثر از همین نگاه است. در انتخابات پارلمانی فرانسه هم جریان راست در آنجا قدرت گرفت. چرا؟ چون یکی از شعارهای جریان راست هم همین ملی گرایی اقتصادی است. پس شکست پروژه جهانیسازی موجب ترویج ادبیات ملیگرایی اقتصادی شد و هر چقدر ملیگرایی اقتصادی در دنیا رشد پیدا کند سلطه آمریکایی کاهش پیدا میکند. چه زمانی سلطه آمریکایی گسترش پیدا میکند؟ زمانی که همه بازارها باز باشد و ارتباطات تجاری گسترش داشته باشد تا آمریکا با توان اقتصادیای که دارد بتواند سلطه و نفوذ اقتصادی درست کند. در ادامه، نفوذ اقتصادی را به نفوذ سیاسی و نفوذ سیاسی را به نفوذ فرهنگی- اجتماعی تبدیل کند و هژمونی آمریکایی ریشه بدواند. نتیجه¬ی شکست پروژه جهانیسازی، افزایش ملیگرایی بود. بر اثر سیاست هویت-محور(Identity politics) نگاه کشورها نسبت به منافع ملی کشور خودشان افزایش پیدا کرد و در نتیجه نفوذ آمریکا دچار چالش شد.
دلیل دیگری که بیان میشود برای شکست پروژه هژمونی آمریکا رشد چین است که با کمک آمریکا اتفاق افتاد. مورد بعدی که گفته میشود چرا این هژمونی آمریکا خیلی ریشه نگرفت و زود دچار چالش شد بحث اشغال عراق است که این هم متاثر از همان تفکر لیبرال-اینترنشنالیستی است. سال 2003 چه دموکراتها، چه جمهوری خواهها موافق حمله به عراق بودند. صدام که سقوط کرد اولین اربعین بعد از سقوط صدام جمعیت عظیمی در راهپیمایی اربعین شرکت کردند. کارشناسان آمریکایی میگفتند اینها قرار بود لیبرال بشوند اینها که الان دارند روی سر و کله خودشان میزنند به مناسبت اربعین. پس لیبرال چه شد؟ لیبرالیسم چه شد؟ از سوی دیگر، کاری که ایران در افغانستان کرد، در نهایت منجر به فرار آمریکا از افغانستان شد و آبروی آمریکا در دنیا رفت. گفته میشود یکی از دلایلی که موجب شد پوتین به اوکراین حمله کند، برداشتی بود که او نسبت به سیستم به همریختهی آمریکاییها داشت.
در نظم جدید جهانی چالشها و فرصتهایی وجود دارد. ما چهکار بکنیم که از فرصتهای به وجود آمده استفاده کنیم؟ نکته اول این است که ما قطعا فرصتهایی را در حوزه اقتصادی خواهیم دید. الان خود چینیها زنگ میزنند میگویند آقای رئیسی بیا یک سخنرانی هم برای ما بکن. این که استقبال کردند از عضویت ایران در پیمان شانگهای، در حوزه اقتصادی قطعا یک گشایشهایی ایجاد خواهد کرد. منتهی مزیت ما در روابط بینالملل، مزیت فرهنگی، تمدنی، قدرت نرم، قدرت معنایی، و قدرت تاثیرگذاری فکری است. این قدرت کمی نیست که نمونه آن را سالیان گذشته در منطقه دیدهاید. چرا سیاستهای آمریکا در منطقه دچار چالش شد؟ مثلا گفتند رئیس جمهور سوریه باید برود. ما گفتیم نباید برود. الان هم هست یا نیست؟ هست. چرا؟ چون چیزی که آمریکاییها نداشتند همین قدرت نرم و قدرت معنایی در منطقه بود. الان هم این جبهه مقاومت در دنیا دارد گستردهتر میشود. مقاومت کجا بود ایران کجا؟ حزب الله بود. انصارالله بود. بعضی از این گروهها در عراق و اینها بودند. الان روسیه پیوسته به جریان مقاومت. الان چینیها متوجه هستند که اگر آمریکا در روسیه موفق بشود کشور بعدی چین است. ایران هم برای آنها هست. این که میبینید زنگ میزنند آقای رئیسی را دعوت میکنند، دارند ائتلافسازی میکنند. پس جبهه مقاومت الان دارد اعضای جدیدی در روسیه و چین پیدا میکند. الان روسها چندین هزار نفر کشته دادهاند. کشوری که کشته میدهد روحیه جهاد و شهادت آنجا حالا اینها مسلمان نیستند اهل جهاد هم نیستند ولی زمانی که کشور در جنگ است و کشته میدهد فضای کشور عوض میشود. چه کسی در این 40 سال گذشته پرچم مقاومت دستش بوده؟ چین و روسیه چه در حوزه دور زدن تحریم و چه در حوزه بحثهای دیگر به ایران نیاز دارند و اینها همهاش فرصت است.
سوال: بخشی از بحث را به برجام اختصاص بدهیم. یک نکتهای که در کشور ما هست این است که سیاسیون میگویند ما تحریمها را دور میزنیم. بعد میرسیم به اقتصادیون صنعتگرا میگویند ما مشکل تحریم داریم و این همه تورم برای تحریم است. آخرش ما تحریمها را دور میزنیم یا نمیزنیم؟
آقای فؤاد ایزدی: اتفاقی که نباید بیافتد این است که شما همه کارهایتان را متوقف کنید، ببینید در وین چه میشود چه نمیشود. نکته دوم تا آنجا که من میدانم ایران هرجایی که دستش رسیده انعطاف داشته است. الان اکثر نمایندههای کنگره در آمریکا (چه جمهوری خواه و چه دموکرات) مخالف برگشتن به متن قبلی هستند. اکثریت کنگره آمریکا دست مخالفان متن فعلی¬ست. در آمریکا سیستم سیاسی در حوزه سیاست خارجی خیلی وزنی نیست ولی در آمریکا اگر دعوا بشود بین قوه مجریه و قوه مقننه، قوه مقننه پیروز میشود چون وزن کنگره آمریکا در تحولات بینالملل و روابط خارجی آمریکا وزن کمی نیست. سوال این است که دعوا برسر چیست؟ دعوا بر سر این است که آیا میشود جمهوری اسلامی را با تحریم سرنگون کرد یا نه؟ اگر جواب مثبت باشد شما میشوید مخالف برجام. اگر جواب منفی باشد شما میشوید موافق برجام. چرا جواب مثبت مخالف میشود؟ میگویند خوب اگر برجام نهایی شود ممکن است گشایشی ایجاد شود. ما میخواهیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم شما نباید با برجام فضای تنفسی ایجاد بکنید. گروه دوم میگویند خوب اگر جمهوری اسلامی را با تحریم میشد سرنگون کرد الان 40 سال است ما داریم تحریم میکنیم ولی سرنگون نشده است و چون سرنگون نشده ما باید اهرمهای قدرت ایران را از دستش بگیریم، ایران ضعیف شود تا بعد بتوانیم سرنگونش کنیم. پس اختلافشان در حوزه تاکتیک است که ما چه کار کنیم به این نتیجه برسیم. گروه اول میگویند فشار و تحریم بیشتر، گروه دوم میگویند بعضی وقتها شما باید امتیازی بدهید که بتوانید امتیاز بزرگتری بگیرید. در آمریکا اکثریت میگویند ایران دشمن است. این که ایران کشور قدرتمند است را همه میدانند. زمانی فقط دو تا امپراطوری بود؛ یکی امپراطوری ایران بود و دیگری امپراطوری روم. قرن شانزدهم ابرقدرت دنیا چه کسی بود؟ پرتقال، قرن 17 ابرقدرت چه کسی بود؟ اسپانیا، قرن 18 ابرقدرت چه کسی بود؟ فرانسه، قرن 19 ابرقدرت چه کسی بود؟ انگلیس، قرن بیستم ابرقدرت چه کسی بود؟ آمریکا. اینها همه افول پیدا کردند و ابرقدرت دیگری جایشان آمد. الان ما با پرتقالیها و اسپانیاییها که ایران را اشغال هم کرده بودند بهتر کار میکنیم. با فرانسه ما هم دعوای خاصی نداریم. پس هر چه کشورها ضعیفتر شوند، راحتتر میشود با آنها کار کرد.
نظر شما :