بیکاری دانش‌آموختگان، اثر وضعی تغییر پارادایم از «نخبه‌گرایی» به «انبوه‌گرایی» است

علی خورسندی طاسکوه؛ عضو هیات‌علمی گروه مدیریت آموزشی دانشگاه علامه ‌طباطبایی
۰۷ شهریور ۱۴۰۱ | ۱۴:۴۳ کد : ۴۹۲۳۷ رصد و دیدراه دیدراه شماره ۵
بیکاری دانش‌آموختگان، اثر وضعی تغییر پارادایم از «نخبه‌گرایی» به «انبوه‌گرایی» است

دانشگاه دانش‌آموخته ماهر، مولد و خلاق تحویل جامعه نمی‌دهد! مدیریت دانشگاه نیز بازار کار و بخش‌های مختلف سرمایه‌گذاری جامعه را متهم می‌کند که در فراهم‌کردن فرصت‌های شغلی و زیرساخت‌های لازم برای اشتغال‌پذیری دانش‌آموختگان ناتوان است. آمار و گزارش‌های رسمی نیز نشان می‌دهد که ‌درصد بیکاران دانش‌آموخته دانشگاه (به‌ویژه در سطح لیسانس‌) از دیپلمه‌ها و زیردیپلمه‌ها بالاتر است.
دانشگاه‌ها در ایران ماهیت‌ و ماموریت هم‌شکل ندارند. نظام آموزش عالی در ایران به هشت‌دسته دانشگاهی اصلی تقسیم می‌شود که هر یک از دانشگاه‌های مذکور، حداقل یکی از سطوح پنج‌گانه مدارج تحصیلی (کاردانی، کارشناسی، کارشناسی‌ارشد، دکتری و فوق‌دکتری) را عرضه می‌کند. بعضی از این دانشگاه‌ها مانند دانشگاه‌های علامه‌طباطبایی، تهران، بهشتی، صنعتی‌شریف در سطوح پنج‌گانه تحصیلی دانشجو می‌پذیرند و دانش‌آموخته تحویل جامعه می‌دهند.
بیکاری دانش‌آموختگان، بیش از هر علتی، از آثار وضعی تغییر پارادایم در آموزش عالی از «نخبه‌گرایی» به «انبوه‌گرایی» است. انبوه‌گرایی در آموزش عالی، یعنی همه شهروندان، فرصت‌های برابر برای دسترسی به آموزش عالی داشته باشند.  رویکرد انبوه‌گرایی در سیاست‌گذاری آموزشی درست فهم نشده است.
در ایران، انبوه‌گرایی از قامت یک پارادایم سیاستی راهگشا یا یک جنبش تربیتی شایسته در آموزش عالی به «انبوه‌سازی دانشگاهی» تفسیر و ترویج شد و این، سرآغاز همه کج‌فهمی‌ها و پروژه دانشگاه‌سازی است که در سیاستگذاری آموزش عالی با آن مواجه هستیم. انبوه‌گرایی سطحی در آموزش عالی، دانش و پژوهش اصیل و بنیادی را به حاشیه برد؛ قدرت و هیبت کرسی استادی را فروکاهید؛ ساختار اداری و بوروکراسی دانشگاه را تنومندتر کرد؛ حضور نیروهای غیرآکادمیک را در دانشگاه گسترش داد و کمیت ورودی و خروجی دانش‌آموختگان معمولی، غیرماهر و ناکارآفرین را چندبرابر کرد؛ در نتیجه، ظرفیت محدود بازار کار سنتی و جامعه نه‌چندان صنعتی‌شده ایران، دانش‌آموختگان دانشگاهی را پس زد.
انفعال نظام برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی، دومین عامل وضعیت موجود دانش‌آموختگان بیکار است. فراوانی دانش‌آموختگان دانشگاهی بیکار، یکی از دلایل آشکار اجتماعی ناکارآمدی و عدم‌حضور موثر برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی در ایران است. اینکه در آخرین آزمون سراسری (کنکور) ۵۲‌درصد شرکت‌کنندگان واجد شرایط برای انتخاب رشته دانشگاهی، صندلی‌های دانشگاه را پس می‌زنند و انتخاب رشته نمی‌کنند، دلیل آشکار دیگری بر ناکارآمدی و عدم‌حضور موثر برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی است. اینکه بیش از یک‌میلیون و ۷۵۰‌هزار صندلی کلاس‌های درس دانشگاهی خالی مانده است، دلیل اجتماعی آموزشی دیگر ناکارآمدی یا عدم‌حضور موثر برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی است. اینکه با جنگل‌واره‌ای از موسسات و واحدهای آموزش عالی به نام دانشگاه مواجه هستیم و هر روز بر فراوانی اعلام ورشکستگی آنها افزوده می‌شود، دلیل دیگری بر ناکارآمدی یا عدم‌حضور موثر برنامه‌ریزی آموزش عالی است.
آیا راه‌هایی برای برون‌رفت از وضعیت موجود وجود دارد؟ تقریبا غالب کشورهایی که در دنیای معاصر با بحران اشتغال‌ناپذیری دانش‌آموختگان مواجه‌اند، نظام‌هایی هستند که سیستم مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی آنها «متمرکز» و براساس «الگوی حکمرانی دولتی» است. اگر ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان را مطالعه و مقایسه کنیم، مشاهده میکنیم که تمام دانشگاه‌های برجسته و ممتاز جهان از کشورهایی هستند که فاقد نظام برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی متمرکزند.
سویه دیگر قضیه این است که آگاهی و دانش اجتماعی از دانشگاه واقع‌بینانه نیست! اگرچه زیرساخت‌های اشتغال‌پذیری دانش‌آموختگان از میدان دانشگاه شروع می‌شود؛ اما دانشگاه مرجع و ملجا ایجاد شغل نیست؛ هیچ وقت نبوده است و نخواهد بود! «فرصت‌سازی شغلی» برای تحصیل‌کردگان در جاهای دیگر، در جامعه و در بیرون از دانشگاه قرار دارد.
فرصت‌سازی شغلی مستلزم سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف تولید، توزیع و ارائه خدمات است که عمدتا در بیرون از دانشگاه قرار دارند. نکته محوری در «فرصت‌سازی شغلی» روی‌آوردن به سیاستگذاری «باز» در اقتصاد و تجارت است. از آنجا که «سرمایه» در کشور ما ثبات و امنیت لازم را ندارد، عملا سرمایه‌گذاری خارجی و آمدوشد شرکت‌های تجاری بین‌المللی در بازار کار و اشتغال ایران رویت نمی‌شود. در چنین شرایطی سرمایه‌گذاری داخلی را هم نمی‌توان حفظ کرد! اثر وضعی این وضعیت، بازار کاری است که فاقد ظرفیت لازم برای اشتغال‌پذیری و نگه‌دارندگی نیروی انسانی ماهر، مولد و خلاق است.
نظری و غیرکاربردی بودن برنامه‌ها و دوره‌های آموزش عالی، یکی از انتقادات بجا و برحق ذی‌نفعان اصلی آموزش عالی بوده است. توسعه آموزش‌های «حرفه‌ای آزاد» و طراحی دوره‌های «مهارت‌افزایی» برای دانشجویان تا حدود زیادی می‌تواند خلأ کاربردی نبودن دوره‌ها و برنامه‌های آموزشی دانشگاه را در خصوص بخش‌های اصلی بازار کار و اشتغال پر کند.
سرمایه‌گذاری روی افزایش «کیفیت» آموزش و تدریس، کلیدی‌ترین راهکار برای «ظرفیت‌سازی» دانش‌آموختگان است. «آموزش باکیفیت برابر برای همه» از اهداف اصلی برنامه «توسعه پایدار سازمان ملل» برای بهبود زندگی مردم و دستیابی به توسعه پایدار شناخته می‌شود. وقتی از کیفیت آموزش صحبت می‌شود، غنی‌بودن «محیط یادگیری» محوری‌ترین شاخص است. محیط‌های یادگیری در دانشگاه‌های ما فقیرند. خروجی دانشگاه‌های ما به دلیل بومی و پایین بودن کیفیت آموزش در سطح نیاز بازارهای بین‌المللی کار و اشتغال رقابت‌پذیر نیستند. به دلیل بین‌المللی نبودن دانشگاه‌های ما یادگیری‌های فرهنگی در محیط‌های دانشگاهی ما محقق نمی‌شوند.
به‌موازات رشد کمّی و گسترش پوشش‌‌‌ آموزش عالی در کشور، کیفیت آموزش و کیفیت یادگیری‌ها با فرسایش فزاینده‌ای روبه‌رو شد. با ناهماهنگی و ناهمگنی بین «رشد کمّی» و «توسعه کیفی» در آموزش عالی و ناهمزمانی و غیرمعاصر بودن برنامه‌‌‌های درسی دانشگاه‌ با نیازهای بازار و انتظارات اجتماعی، بخش‌های مختلف جامعه از «سرمایه انسانی مولد، ماهر و تراز توسعه» نابرخوردارتر خواهد ماند.
منبع: دفتر مطالعات فرهنگی جهاد دانشگاهی/ دیدراه شماره 5

دنیای اقتصاد، قالب: یادداشت (7/6/1401)

 


نظر شما :