دیدراه شماره ۵

نیروهای انقلابی در ایجاد نظریه، به نوعی تنبلی و بی‌نیازی دچار شدند

دکتر محسن ردادی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه
۰۲ شهریور ۱۴۰۱ | ۱۴:۳۹ کد : ۴۹۲۰۸ رصد و دیدراه دیدراه شماره ۵
نیروهای انقلابی در ایجاد نظریه، به نوعی تنبلی و بی‌نیازی دچار شدند

 روشنفکری دینی در ابتدای کار خود، بصیرت‌افزایی‌ها و دستاوردهای خوبی را توانست به ارمغان بیاورد. روشنفکری دینی قبل از انقلاب که نمایندگان آن افرادی نظیر مرحوم بازرگان و مرحوم شریعتی بودند، با دغدغه حضور دین در سیاست و اجتماع، خواستار حیات اجتماعی مبتنی بر دین بودند. این قشر با رویکردهای عدالت‌طلبانه خود بسط نگرش‌های دینی در سیاست و جامعه را یکی از عوامل رشد عدالت و نفی استبداد و فساد می‌دانستند. به طور کلی این نسل از روشنفکران دینی با چنین نظری به دین و جامعه مدرن می‌نگریستند که مقوله دین حرف‌های بسیاری در عرصه سیاست و اجتماع برای گفتن دارد. این رویکرد کماکان پس از انقلاب هم ادامه داشت و توسط شخصیت‌هایی چون شهید مرتضی آوینی پیگیری می‌شد. البته دقت شود که نظرگاه و اندیشه‌های معرفتی آوینی و شریعتی تفاوت‌های بسیاری دارند اما در بحث حضور دین و حیات دینی در عرصه اجتماع دارای نقطه اشتراک هستند. آوینی این موضوع را فراتر از این برد و حتی دین و رویکرد دینی را وارد «هنر» هم کرد.
اما وضعیت روشنفکری دینی در اوایل دهه ۷۰ و اواخر دهه۶۰ تغییر کرد. در این برهه از تاریخ با حداقلی کردن «فقه» دغدغه آن بود که دین حضورش را هرچه بیش‌تر در اجتماع کم کند، حتی «دین» عصری تعریف می‌شد. در نگرش روشنفکران نسل بعد از انقلاب، دین یک موضوع است که به شدت تحت تأثیر زمان است و باید همواره گزاره‌ها و احکامش را مبتنی بر زمان تفسیر کرد. عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری نمایندگان این عرصه از نگرش دینی بودند که برای دین اصالت قائل نبوده و آن را تابع محض زمان می‌دانستند.
در برابر این نگرش شخصیت‌هایی نظیر علامه محمدتقی مصباح یزدی و شهید آوینی برجسته‌ترین نفراتی بودند که سعی داشتند در برابر رویکرد حداقلی روشنفکری دینی قد علم کنند و در عرض آن به تقابل فکری با این طیف بپردازند، اما عدم حمایت‌های دولتی و رسانه‌ای از نیروهای فکری انقلاب اسلامی، همچنین انفعال حوزه علمیه به عنوان مرکز آموزش علوم دینی و از آن سو حمایت دانشگاه‌ها از روشنفکران و برخورداریشان از بعضی حمایت‌های دولتی و رسانه‌ای موجب شد تأثیر کلام و تلاش این قشر از افراد فکری و اندیشه‌ای ناکام بماند و جز تأثیرات معدودی ردّی به جا نماند. جالب است که غلبه روشنفکری سروش و دوستانش به حدی بود که توانست شخصیتی مثل مرحوم بازرگان را هم تحت تأثیر قرار دهد و آن را از مواضع قبل از انقلاب خود دور کند، پس ما درباره چنین هیمنه‌ اندیشه‌ای از سوی روشنفکران دینی داریم صحبت می‌کنیم.
ما حقیقتاً پس از مطهری، بهشتی، آوینی و افراد از این قبیل نیروی برجسته و دارای مقبولیت بالا در بین مردم نداشتیم. ضعف ما در فعالیت‌های فکری و اندیشه‌ای به خصوص در دوران پس از جنگ زمین بازی و نزاع را به سود سکولارها و روشنفکران خالی گذاشت و آنان با ارائه حرف‌ها و نظرات خود، اوتوریته و نفوذ خود را هم در بین دانشگاهیان و قشر فرهیخته و هم در بین عموم مردم افزایش دادند. آنان با بازسازی و بازخوانی افکار و اندیشه‌های خود شخصیت‌های برجسته‌ای مثل بازرگان را هم به سمت خود کشیدند.
نیروهای انقلابی در چنین اندیشه‌ای که «دیگر قدرت دست ماست» گویی در ایجاد نظریه به نوعی تنبلی و بی‌نیازی دچار شدند که همین موضوع تبدیل به یکی از ضعف‌های جدی ما شد.
منبع- دفتر مطالعات فرهنگی جهاد دانشگاهی/ دیدراه شماره 5

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، قالب: گفت‌وگو (2/6/1401)

 

 


نظر شما :